جایزه
امروز داشتم بهت غذا میدادم که متاسفانه طبق معمول کلی با ادا اطفار غذا میخوری بابا قصد خرید نون داشت میخواست بره بیرون برای همین به شما گفت : محمد عارف بَه بخوره تا بهش جایزه بدم شما هم سریع بلند شدی رفتی بغل بابا و گفتی دَدَ دیگه فکر کن اون موقع ما چه حالی داشتیم دلمون میخواست گازگازت کنیم قورتت بدیم اصلا انقدر بچلونیمت تا روغن بندازی جیگرطلا سریع متوجه شد جایزه دَدَ هست و باقی غذاتو نخوردی و با گفتن اِه اِه و ایی ایی اصرار به بیرون رفتن کردی که البته پیروز شدی لازمه اینم بگم که این اولین بار بود از کلمه جایزه استفاده میکردیم ...
نویسنده :
رفیق
21:00